ما هم با یک گردی بامزه روی گردنمان موجودات عجیبی هستیم. نمیشود گفت سادهایم. نمیشود گفت پیچیدهایم. بیشتر عجیبیم. ما زندگیهای به ظاهر ساده ولی بسیار پیچیدهای داریم. زندگیهایی که گاهی شبیه یک مستطیلاند، ولی در خودشان یک مارپیچ غمناک سخت دارند. گاهی هم مارپیچی در میان نیست. این ما هستیم که آن را برای خودمان سخت میکنیم. ما که دنبال دردسر می گردیم. ما که یاد نگرفتهایم از چیزهای ساده لذت ببریم. ما که سادگی را نمیبینیم. هیچ وقت فکر نکردهایم که خورشید چهقدر ساده است. یک گردی طلایی. شبیه یک نان زعفرانی که در یک ماهیتابه درست شده.
هیچ وقت فکر نکردهایم که درخت چهقدر ساده است. یک سر سبز و یک بدنه چوبی شبیه یازده. هیچوقت فکر نکردهایم که گربه چه حیوان سادهای است. فقط بلد است بگوید میو!
هیچ وقت فکر نکردهایم که آسمان چهقدر ساده است. یک پتوی بینهایت بزرگ آبی رنگ.
در عوض مدام دنبال چیزهای سخت بودهایم. فکر کردهایم یک غذا وقتی پیچیدهتر است حتماً خوشمزهتر است. سالاد یونانی درست کردهایم و نیمرو را که فقط یک بچه خورشید خندان است، توی بشقاب کوچک سفید ندیده گرفتهایم. و برای پردههای اتاق دنبال والنهای چین و واچین بودهایم و زیبایی یک پارچه متقال سفید را که روی آن با نستعلیق طراحی کردهاند ندیده ایم.
چشم های ما به سادگی عادت نکرده. برای همین نمیتوانیم زیبایی سادگی را ببینیم. زیبایی یک گندمزار را که تا چشم کار میکند فقط ساقههای گندم است. ولی اگر یک هتل چند طبقه باشد با نمای مرمر از مد افتاده حتی، ولی تویش را بازسازی کرده باشند و وقت ورود به آن یک نفر با لباس مخصوص به ما خوشامد بگوید، به نظرمان همه چیز حسابیتر میرسد.
* * *
ماه رمضان برای من ماه ساده کردن چیزهاست. ماه عجیبی که میآید تا همه چیز را از پیچیدگی در بیاورد. ماهی است که میآید تا همه چیز را از شلوغی دربیاورد. بتکاند. خانه تکانی کند. رفت و روب کند. چیزهای اضافه را بیندازد دور. فکرهای جاگیر را گوله کند و پرت کند آن ور. ماهی که میخواهد گردگیری حسابی کند. ماهی با اضلاعی به شدت ساده. با نوشیدنیهایی سبک. خوردنیهایی کوچک و مقوی. ماهی به سادگی خرما. ماهی به آرامی سحر. ماهی که در آن عروسی نمیگیریم. شلوغ نمیکنیم. دنبال رستوران با ماهیچه طبخ شده در روغن حیوانی نمیگردیم. ماهی که خیلی با کسی کاری نداریم. فقط با یک نفر بیشتر از بقیه کار داریم. و خود پررنگ شدن حضور یک نفر به آن زیبایی توی زندگی ما یکجور سادگی غریب است.
* * *
توی این ماه حتی فکرهایمان ساده میشود. خواب هایمان ساده می شود. این که میگویند قرآن بخوانید تمرکزمان را روی یک کتاب بیشتر می کند. ما به سمت خواب های آرامتر و بیداریهای سادهتر پیش میرویم. حتی گفتوگوهایمان و حرفهایی که درباره بقیه میزنیم بیحاشیهتر و سادهتر از پیش خواهد بود.
و در این سادگی زیبایی غریبی هست که کمکم خودش را به ما نشان میدهد. شاید که در نگاه اول حیرتانگیز نباشد. به چشم نیاید و بشود آن را ندیده گرفت. ولی اگر درکش کنیم و بپذیریمش، کم کم خودش را به ما نشان خواهد داد.
ما که به این سادگی عادت نداریم، اول جا میخوریم. شاید حتی نخواهیم تن بدهیم. حتی بخواهیم فرار کنیم ازاین سادگی آرام به آن پیچیدگی دست و پاگیری که شبیه عادتی موهوم همه زندگی ما را مال خود کرده است. اما بیایید به خودمان فرصت بدهیم. فرصت سادگی به خودمان بدهیم. این را سهراب هم گفته بود یک وقت: «ساده باشیم، چه در باجه یک بانک، چه در زیر درخت».